رمان لاگجری منتشر شد
به گزارش لیسون، به گزارش خبرنگاران ، داستان این کتاب طی دو روز در تهران و آنکارا اتفاق می افتد. مهفام آقاخان و مزدک متحدزاده زن و شوهری حدودا سی و پنج ساله هستند. آنها به تازگی به آپارتمانی میلیاردی در زعفرانیه نقل مکان کرده اند. مزدک به عنوان مشاور رسانه ای و برندینگ، سال هایی طلایی را در حرفه خود پشت سر گذاشته؛ اما به دلیل همکاری با شرکتی که مدیرعامل آن اخیرا از ایران فرار کرده و حالا پرونده های قضایی متعدد دارد، دچار مسائل کاری شده و دیگر شغل مناسب و با درآمد بالای گذشته اش را ندارد.
در نقطه مقابل مزدک، مهفام به تازگی در شغل خود پیشرفت فراوانی کرده و دبیر شورای مشاوران شرکتی خصوصی در حوزه ساختمان سازی شده است. این مسئله حسادت مزدک را برانگیخته است. مزدک برای جبران عقب ماندگی نسبت به همسر خود، پیشنهاد شرکتی را که در زمینه دامداری فعالیت می کند، می پذیرد.رفت و آمد به این شرکت که خارج از تهران قرار گرفته است، مزدک را در راستا آشنایی با دختری جوان قرار می دهد.
در آخرین پنجشنبه سال، مزدک از سوی رییس شرکت دامداری برای یک مذاکره تجاری به آنکارا فرستاده می شود تا با یک دلال گوشت مذاکره کند. دلال گوشت زنی جذاب است که تلاش می کند نظر مزدک را برای معامله ای دیگر به خود جلب کند. در تهران نیز مهفام در پروژه ای پیچیده درگیر می شود که آخرین روزهای سال را برای او بحرانی می کند.
رضا استادی که در سه رمان قبلی اش ترکیبی از مضامین تاریخی، اجتماعی و عاشقانه را در بستر تاریخ معاصر ایران روایت کرده، در تازه ترین رمان خود به سراغ موضوعی ملتهب در دل اقتصاد و تجارت رفته است و با روایت زندگی چند شخصیت فعال در بخش اقتصاد، تصویری از زندگی این طبقه اجتماعی را به مخاطب خود ارائه کرده است.
لاگجری رمانی با ریتم تُند و تعدد حوادث است که از زاویه سوم شخص روایت می شود. این رمان در 51 فصل نوشته شده و طرح جلد کتاب نیز از سوی سینا روح در گروه هنری کاربِه طراحی شده است.
در بخشی از این رمان می خوانیم:
ویدا خندید و به مزدک گفت: این که زن داری یا نداری هم اصلاً برای من مهم نیست. بیشتر مردای متاهل الان شبیه سوریه ای ها هستن که می خوان از سوریه بزنن بیرون. اونا هم می خوان از زندگی متأهلی بزنن بیرون.
مزدک با شنیدن این حرف لبخندی زد و گفت: زنا مثل تیغ ژیلت هستن. ممکنه تا مدت ها ریش آدم رو بتراشن، اما آدم یه جایی دوست داره ژیلت قدیمی رو دور بندازه و یه تیغ جدید برداره!
ویدا به حرف مزدک خندید و گفت: ببین هنوز من نمی دونم فرمولم با تو چیه؟ تا وقتی باهات هستم که جذاب باشی برام. یادت باشه من از اون ژیلت هایی هستم که نمی ذارم کار به اونجا برسه که دلت رو بزنم. هر وقت حس کردم می خوای منو مثل یه ژیلت عوض کنی، خودم یه صورت جدید پیدا می کنم و می ذارم تو کف من بمونی.
رمان لاگجری، اثر رضا استادی در 452 صفحه، شمارگان 440 و به بهای 65 هزار تومان از سوی انتشارات سخن راهی بازار نشر شده است.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران