دست فروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیک های خیابان

به گزارش لیسون، زن جوان نشسته بر روی موزائیک، پسر جوان ایستاده بر سر بساط، مرد مسن کز نموده بر روی چهارپایه، خانم میانسالی که از مردم رو گرفته، دخترکی که با پدرش مردم را مهمان صدای تنبک می نماید، مرد جوانی که با ساز، نوای آذربایجانی را در پیاده راه طنین انداز می نماید، مردی که در گوشه ای کتاب به رهگذران می فروشد، همه این افراد نفس های آرام کنار خیابان ها و معابر شهر زنجان برای معیشت هستند.

دست فروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیک های خیابان

به گزارش خبرنگاران، یکی از تصاویر آشنا در عموم شهرهای دنیا دست فروشی است. پدیده ای با نام دست فروشی تنها اختصاص به شهرهای در حال توسعه ندارد، بلکه در بسیاری از شهرهای کشورهای توسعه یافته هم می توان دست فروشان را مشاهده کرد.

دست فروشی به عنوان یک حرفه و کسب و کار غیررسمی روز به روز در حال گسترش است و فارغ از معایب و مزایای آن، از سدمعبر و مزاحمت های گاه و بی گاه برای مشتریان و فروش اجناس تقلبی و بی کیفیت گرفته تا ارزان و در دسترس بودن اجناس، پدیده ای رو به رشد در جامعه به شمار می رود که نگاه ها و بازخوردهای مختلفی نسبت به آن وجود دارد.

هنگامی که بازار کار رسمی توانایی تامین تقاضاهای موجود برای اشتغال را ندارد و همواره عده ای از این بازار دست خالی بیرون می روند، یکی از راهکارها برای گروه های فاقد منابع فراوری و صلاحیت های حرفه ای در پیش دریافت دست فروشی است.

زنجان؛ میزبان مهربان

آفتاب تیز مردادماه عابران پیاده را کلافه نموده و هرکس به دنبال خنکای سایه در گوشه ای هستند، ولی داستان مرضیه فرق می نماید گرما و سرما برای او توفیری ندارد. باید کار کند چه ظل آفتاب چه در سرمای سوزان. چشمان منتظر چهار فرزندش به او است تا لقمه نانی برای آن ها به ارمغان آورد. اینکه بخواهی سر صحبت را با او بازکنی و از زندگی، معیشت و دلایل انتخاب این شغل بپرسی کار آسانی نیست. مرا به خرید زیره دعوت نموده و راه برای شروع کلام باز شد.

خانم حدود چهل و چند ساله ای که از کرمان آمده تا روزی خود و فرزندانش را از فروش زیره در آورد. در رابطه با شغلش و دلایل انتخاب آن، می گوید: همسرم بیمار است و توان کار کردن ندارد. ما چهار فرزند داریم و برای همین من مجبور به کار کردن هستم. برای اینکه کاسبی در زنجان بهتر است سختی راه را به جان خریده و از کرمان آمده ام تا در چند ماهی که مهمان این شهر هستم محصول خود را بفروشم. زنجانی ها زیره دوست دارند و این به نفع من است چون فروش خوبی می کنم؛ هر چند هر شب باید 40 هزار تومان آنرا به مهمانسرا در قبال جای خواب بدهم و این برای منی که باید برای فرزندانم پول بفرستم، زیاد است.

وی می افزاید: در این فصل زنجان آب و هوای خوب و خنکی دارد و علاوه بر آن مردم زنجان مهربان هستند و از زیره استقبال خوبی دارند. همچنین رفتار ماموران شهرداری زنجان آزاردهنده نیست و مانند دیگر شهرها اذیت مان نمی نمایند.

این داستان صد متر جلوتر برای خانمی پا به سن گذاشته که آسفالت زمین محل روزی او است و دست فروشی می نماید، تکرا می گردد. از اهالی اهواز معرفی است و می گوید: برای درمان نوه اش به زنجان آمده. با برقی که در چشمانش است داستان زندگی اش را می گوید و امیدوار است زنجان محل شفای نوه دردانه اش باشد. هر چند خانمی در زنجان هزینه درمان را تقبل نموده ولی باید دستش در جیب خودش باشد، چون نمی گردد خرج خورد و خوراک را هم از دیگران گرفت.

غیرت جنوبی اش هم اجازه نمی دهد دست جلوی مردم دراز کند. پس شب ها همانطور که نوه خود را روی پاهایش خوابانده و در گوش او لالایی می خواند، غصه های زندگی اش را هم در هر رج لیف هایی که می بافد مرور نموده و صبح همه این داستان ها به فروش می رسد.

حال زار بازار

انگار افزایش قیمت ها دست فروشان را هم در موج خود گرفتار نموده است. افزایش قیمت ها در سال های اخیر قدرت خرید خانوارها را کاهش داده و سبب شده که خانوارها سعی نمایند کالای مورد احتیاج خود را با قیمت پایین تر تهیه نمایند و این در حالی است که دست فروشان نیز با افزایش قیمت ها با مسائلی روبرو شده اند و نمی توانند کالاهایی را که خانوارها تمایل به خرید آن دارند و کالای ضروری محسوب می گردد را عرضه نمایند، به همین دلیل برای فروش کالاهای خود با مسائلی روبرو می شوند.

پیرمردی که سال ها است زنجانی ها به حضورش بر روی پله یکی از مغازه های خیابان انقلاب عادت دارند، می گوید: حقوق بازنشستگی ندارم و خرج زندگی ام را با فروش این لباس ها تامین می کنم و گرانی سبب شده که مردم کمتر خرید نمایند و حال، درآمد روزانه ام به کمتر از 50 هزار تومان رسیده که اگر پول تهیه لباس ها را از آن کسر کنیم، مبلغ اندکی برای من می ماند.

وی ادامه می دهد: با این اوضاع بازار گذران زندگی با دست فروشی سخت است و تنها چیزی که به عنوان منبع اقتصادی به من یاری می نماید، مقداری پول است که به عنوان سپرده در بانک داریم و ماهیانه چندصد هزار تومان بابت آن سود دریافت می کنیم که این پول نیز از محل دیه به همسرم بابت تصادفی که در سال های قبل داشت، به دست آمده است.

کمی جلوتر مرد میانسالی بساط کوچکی گسترده و رهگذران را به خرید دعوت می نماید. در رابطه با دلایل انتخاب دست فروشی، می گوید که دو سال است که به این کار روی آورده و پیش از این آرایشگر بوده است ولی به خاطر بعضی مسائل سرمایه خود را از دست داده و حال چاره ای جز دست فروشی ندارد.

وی ادامه می دهد: پنج فرزند دارد که دو نفر از آنان دانش آموز هستند و به زودی با شروع مدارس، احتیاج به لوزام التحریر دارند و با توجه به گرانی که در جامعه وجود دارد، تامین معاش سخت تر از همواره شده است.

هرچه که جلوتر می روی فاصله قرارگیری دست فروشان از یکدیگر بیشتر می گردد. مرد میانسال که سایبانی بر سر دارد از سابقه 27 سال خود در دست فروشی و بساط گستری می گوید: با وجود اینکه سال ها است در این منطقه از شهر کار می کنم ولی نتوانسته ام برای خود و خانواده ام بیمه درمانی و بازنشستگی واریز کنم.

وی می افزاید: سال جاری اوضاع کاسبی بد شده و در پنج سال متوالی قدرت خرید مردم کاهش یافته است و مردم کمتر از قبل خرید می نمایند ولی تقریبا پنج سال قبل اوضاع کاسبی بهتر از این بود و مردم راحت تر خرید می کردند.

حالا تقریبا به خیابان زینبیه غربی رسیده ام. چند متر مانده به نبش خیابان پیرمردی که در این گرما کت سبز رنگ نظامی بر تن دارد، توجهم را به خود جلب می نماید، زیاد حوصله حرف زدن ندارد، حس دلخوری از کسادی کاسبی را به جواب پرسش هایم آمیخته و می گوید: درست نمی دانم چند سال است ولی از شروع انقلاب، من نیز برای کار از روستا به زنجان آمدم و در طول این مدت از کارگری ساختمانی گرفته تا شاگردی در مغازه بازاریان را انجام داده ام.

وی دلیل آمدن به زنجان برای کار را نداشتن زمین کشاورزی در روستا و نداشتن دام برای دامداری بیان نموده و ادامه می دهد: اگر زمین کشاورزی داشتم حتما در روستا مانده و این همه سختی را به جان نمی خریدم ولی خدا را شکر که در طول همین سال ها توانسته ام خانه ای برای خود بخرم ولی حال اوضاع کاسبی بد است و مردم چیزی نمی خرند و این در حالی است که دست فروشان سود ناچیزی دارند و با خرید نکردن مردم همین سود ناچیز و سرمایه ای را که برای این کار گذاشته اند، از دست می دهند.

کار عار نیست

انگار ساز ناکوک زندگی حوصله را از دست فروشان بیشتر از افراد عادی گرفته. عده ای ناراحت از شرایطی که به وجود آمده با دست اجازه صحبت به من نمی دهند و باز خیره به بساط خود به دنبال کسب روزی هستند که روی آسفالت داغ برای آن ها تدارک دیده شده است.

حریف گرمای آفتاب نشده و بر می گردم ولی پس از پایین آمدن آفتاب دوباره به مرکز شهر و اینبار به پیاده راه جدید و البته تنها پیاده راه شهر می روم تا با نوازندگانی که در این محل حضور دارند صحبت کنم. در زنجان اخیرا افرادی با انواع ساز و یا آلات موسیقی مردم را دمی از صدای بوق ماشین ها و هیاهوی شهرنشینی به دنیای نت ها می برند و این اتفاق جدیدی برای زنجان است هرچند که در بسیاری از شهرها جدید نیست ولی این نوازنده علاقه ای به صحبت نداشته و اصرار من بی فایده می گردد.

در تمام طول روز سعی در برقراری ارتباط با دست فروشان دارم. چشمم به دنبال کودک دست فروش بود که در خاتمه روز پسر بچه حدودا 12 ساله که بساط کوچکی از قاب موبایل داشت، توجهم را جلب کرد. برخلاف سایر دست فروشان لباس هایی از برندهای معروف بر تن داشت و بسیار مرتب بود.

وی با بیان اینکه اولین روز کار دست فروشی او است، می گوید: به لحاظ اقتصادی احتیاجی به کار کردن ندارد و درآمد پدرش برای زندگی او و خانواده اش کافی است و زندگی راحتی دارد ولی دست فروشی امروزش دلیلی دارد برای او بسیار ارزشمند است.

این کودک ادامه می دهد: مدتی است که بخشی از پول توجیبی هایم را پس انداز نموده بودم تا یک دوربین دیجیتال بخرم که با گران شدن دلار پس انداز من برای خرید دوربین مورد علاقه ام کفاف نکرد برای همین با مشورت و اجازه پدر و مادرم، تصمیم گرفتم تابستان را در کنار عمویم در مغازه موبایل فروشی کار کنم تا بتوانم پول خرید دوربینم را تکمیل کنم و حالا به اندازه فروش این چند قاب موبایل پول کم دارد.

وی با بیان اینکه کار، عار نیست، تصریح می نماید: خانواده من به شرط اینکه به موقع سر کلاس های تابستانی که مرا ثبت نام نموده بودند حاضر شوم و کار کردن لطمه ای به درس هایم نزند، با کار کردن من در تابستان موافقت کردند و من مهارت داشتن و کار کردن را دوست دارم و امروز نیز برای فروش سریع تر قاب گوشی ها دست فروشی می کنم تا زودتر پول خرید دوربینم کامل گردد.

دست فروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیک های خیابان

در دنیای امروزی که همه چیز با سرعت شگفت آوری به سمت مدرنیته می رود و خریدهای اینترنتی و آنلاین در حال گسترش است، دست فروشی همچنان این نوع خرید را برای خود رقیب نمی داند؛ چراکه مردم کماکان خرید ارزان و رو در رو را ترجیح می دهند، بعضی به این نوع معامله اعتقادی ندارند و بعضی نیز می خواهند لذت خرید در کوچه و خیابان را تجربه نمایند.

در این دوران که هر سمبل سنتی یا نیمه سنتی در معرض فراموشی و عزلت نشینی است، دست فروشی همچنان با قدرت به کار خود ادامه می دهد و بود و نبودش به کلاف سردرگم زندگی مدرن امروز تبدیل شده است.

دلایل بسیاری برای بروز دست فروشی وجود دارد، مهاجرت از روستا به شهر، تعطیلی کارخانه ها، ضعیف شدن اقتصاد و کسادی بازار و ... از عمده دلایل افزایش تعداد دست فروشان است و حال که تعداد این افراد رو به افزایش است باید برای ساماندهی آنان و نیز ایجاد فضایی برای راحتی و حفظ کرامت شان اقدام گردد؛ چراکه آنان بخشی از جامعه بوده و حال هر کدام سرقفلی یک موزائیک را دارند و با حضور خود در کنار خیابان ها و معابر روزگار می گذرانند.

گزارش: پریسا یوسفی خبرنگار خبرنگاران (منطقه زنجان)

منبع: خبرگزاری ایسنا
انتشار: 17 مهر 1398 بروزرسانی: 6 مهر 1399 گردآورنده: lison.ir شناسه مطلب: 331

به "دست فروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیک های خیابان" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دست فروشان؛ صاحبان سرقفلی موزائیک های خیابان"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید