نجوا با مجسمه فردوسی، داستان هایی که هیچ وقت تمام نمی شوند
به گزارش لیسون، نمایش پوسیدگی داستان هایی است در باره زنان؛ چهار داستان در در حوالی میدان فردوسی در باره پرونده هایی که هیچ وقت بسته نشده اند.
خبرنگاران، شقایق عرفی نژاد: پوسیدگی در 4 اپیزود روایت می گردد که هرکدام دو بازیگر دارند. به اضافه روایتی با صدای مهتاب نصیرپور که داستان مستقلی است. رضا قنبرزاده فرید، از سال ها پیش نوشتن این نمایشنامه را آغاز نموده و در طول این مدت متن دستخوش تغییراتی شده تا این که بالاخره در شهریور ماه سال جاری خودش آن را در تماشاخانه شهرزاد روی صحنه برده است. با او در باره این نمایش صحبت کردیم:
پوسیدگی چهار داستان در باره زنان است. این چهار داستان و این چهار زند چه ارتباطی با هم دارند؟
این نمایش چهار داستان مختلف است که با یک نریشن به هم مرتبط می شوند. چهار زن که در چهار موقعیت مختلف قرار گرفته اند، هرکدام سعی می نمایند با شیوه خودشان با شرایطی که در آن قرار گرفته اند، روبرو شوند. زمان و مکان خاصی وجود ندارد. می تواند در دهه پنجاه باشد، همانطور که در متن هست و می تواند همین امروز باشد یا هر دهه دیگری. موقعیت زنان در کشور ما مدام در حال تکرار است و انگار باید همواره این تنگناها را تجربه نمایند. یکی از این تنگناها درک نشدن به وسیله جامعه مردسالار است.
شما دهه پنجاه را برای اتفاقات داستان انتخاب کردید. چرا؟
وقایع داستان از سال 50 تا 60 اتفاق می افتند. برای این کار هم چند علت دارم. یک علتش این است که یک سری آمال و آرزوهایی در این دهه وجود داشت که هنوز هم دارد. مردم در آن موقع با پدیده هایی مثل سینما و تئاتر و زندگی مدرن روبرو می شوند. من این دهه را انتخاب کردم برای این که در این زمان ما در یک پیچ تاریخی قرار داشتیم و وارد فاز مدرنیته شدیم.
هر چهار داستان به میدان فردوسی ارتباط می نماید.
میدان فردوسی یک نماد است. البته هر چهار داستان نمادهای خودشان را دارند. میدان فردوسیی مرکزی ترین نقطه تهران به عنوان مرکز ایران است. از طرف دیگر فردوسی و شاهنامه اش نماد هویت ملی ما هستند. در داستان چهارم شخصیت نمایش به میدان فردوسی پناه می برد و با مجسمه فردوسی نجوا می نماید. به عنوان یک هویت ملی که نمادش می تواند یک مجسمه در وسط شهر تهران باشد.
و ما را به تاریخ وصل می نماید.
و هویت هایی که فراموش نموده ایم.
یکی از داستان ها در باره زن سرخپوش میدان فردوسی است. او چطور پایش به داستان باز شد؟
داستان این زن غیرمستقیم روایت می گردد. آنچه که می دانیم این است که در اواخر دهه چهل این زن با لباس سر تا پا سرخ هر روز در یک ساعت خاص در میدان فردوسی تردد می نموده است. داستان های زیادی در باره او وجود داشت. در دهه پنجاه این زن یک دفعه ناپدید می گردد. او را آخرین اسطوره عشق می دانم. زنی که هر روز برای برای تماشا محبوبش سر ساعت خاصی بیرون می آمده و با این که او هیچوقت نیامد، او ناامید نشد و با همان لباس همواره منتظر او بود. او برای من نماد عشق و امید است. می خواستم به تماشاگر نشان دهم هنوز می گردد عاشق بود. می توانیم به هویتمان پناه ببریم و منتظر روزهای خوب باشیم.
متن کی نوشته شد و چقدر تمرین کردید؟
متن اول 7 اپیزود بود و بعد به 5 اپیزود رسیدیم و در آخر 4 اپیزود شد. به خاطر این که زمان نمایش زیاد می شد، اپیزودها را کم کردیم. الان هم 4 اضافه یک اپیزود داریم. یکی از اپیزودها نریشنی است که خانم نصیرپور روایت می نماید و داستان مستقلی دارد. به جز اپیزود آخر در باره زن سرخپوش که سال 95 نوشته شده، بقیه اپیزودها یکی دو سال اخیر نوشته شده اند.
قرار بود متن دیگری را کار کنیم که با مشکل برخورد کردیم و این متن را انتخاب کردیم و دو ماه تمرین ها طول کشید و الان هم روی صحنه هستیم.
استقبال تا الان چطور بوده است؟
با توجه به این که در شهریورماه اجرا رفته ایم و تعطیلات مناسبتی هم داشته ایم، استقبال نسبتا خوب بوده است.
امکان تمدید اجراها وجود دارد؟
با توجه به بازخوردها از متنقدان و تماشاگران انتظار می رفت اجرا تمدید گردد. اما بازیگران برای کارهای دیگر قرارداد دارند و به همین علت تا آدینه هفته دیگر فقط اجرا داریم. فعلاپرونده اجرا را می بندیم تا زمان دیگری بتوانیم باز هم اجرا داشته باشیم.
منبع: همشهری آنلاین